سپهر و چرخ و خلک
روز چهارشنبه 25 خرداد عصری با سپهر 2 تایی رفتیم پارک شهرآرا . طبق معمول سپهر خوشحال و خندان برای خودش با سرسره عشق میکرد و تاب سوار شد که چشمم به چرخ و فلک کوچیک کنار پارک افتاد. از این چرخ و فلک کوچیک دستی که قدیما بود. به سپهر نشونش دادم و گفتم میخوای از اونا سوار شی؟ قبل از جواب دوید طرفش.پیش خودم فکر کردم شاید کمی بترسه. خلاصه سوارش کردم یه کیفی کرد که نگو. انقدر خوشش اومد که وقتی نوبتش تموم شد خواست بازم سوار شه و من هم سوارش کردم.برای خودش شعر می خوند : چرخ و خلک تند میره بالا و پایین می ره از چهره اش معلوم بود که خیلی کیف می کنه اون لحظه دلم می خواست من هم اندازه اش بودم و باهاش تو اون چرخ و خلک می نشستم و ب...
نویسنده :
مامان سارا
11:53